سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، ثمره حکمت است و درستی ازشاخه های آن . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :2
کل بازدید :151305
تعداد کل یاداشته ها : 101
103/9/11
2:44 ص
موسیقی

...

*گفتم :"سهم من؟" گفتند:"فقط قال رسول الله "! موریانه شدم . افتادم به جان کاغذها. دربه در پی او. سعی کردم .نفهمیدم . وقتی خیلی دور باشی همین می شوددیگر. زبانت هم. یکی باید می بود. یکی در این میان بین من و او. یک دست . دست سوم. دست مرا یکی باید می رساند و کجا بودآن دست؟ من ته چاه بودم ، قبول . او بالا بود . فقط اگر یک ریسمان و کجا بودآن ریسمان ؟ من تنها بودم . خیلی تنها.

*دلشان سوخت. گفتند: " بهش تصویری بدهیم ". رنج کشیدید. خیلی . کلمه به کلمه از دل تاریخ او را در آوردند. سیره ! سنت! با پاره های تاریخ او را دوباره ساختند. من بوسیدمش خیلی . خیلی . وقتی هیچ چیز نیست، یک تصویر چه غنیمتی است. مقدس بود. خیلی. شمایل را می گویم . همان که به من داده بودند. به درد بوسیدن می خورد. روی چشم کشیدن. به دیوار زدن. فقط...

فقط انگشت هایش دست من را نمی گرفت. جان نداشتند انگار انگشت هارا می گویم. نمی شددست بدهم دستش . نمی شد به او بیاویزم. دلم می گرفت.

*حساب کردم . شمردم . تصویر من، فقط ده سال بود. دوباره شمردم. چیزی کم بود. 13 سال از او کم بود. پیامبری که به من داده بودند، پیامبرمدینه بود. فقط. مردی مقدس در بالای اتاقی . شبستان مسجدی. یارانش نشسته اند.دورتا دور. با ادب . کسانی می آیند. برای دست بوس. عرض اردت . حرفش را می برند. سینه به سینه.

به جنگ می رود. فوج فوج می آیند. شمشیرها دورش . اسب ها پی اش. سواران گرداگرد. فقط یک بار در احد تنها م شود. کمی بعد درست می شود. همه چیز پر از ابهت . مجد و عظمت . فتح می کند. پیش می رود.

اما 13 سال جایی کم بود. این فقط پیامبر مدینه بود.

اویس ! من بخشی از او را نداشتم . در داست نه؟تمام این سال ها من فقط نیمی از او را داشتم . خودش که نه. صدایش که نه . تصویر ساخته . آن هم نیمه!

کجاهستند؟ پاره های آن 13 سال کجاهستند؟ باید همه را پیش هم بگذارم. من او را می خواهم . کامل .باید پاره ها را پیش هم بگذارم:

....